ای درخور اوج ! آواز تو در کوه سحر، و گیاهی به نماز. غم ها را گل کردم، پل زدم از خود تا صخره دوست. من هستم، و سفالینه تاریکی ، و تراویدن راز ازلی. سر بر سنگ ، و هوایی که خنک، و چناری که به فکر، و روانی که پر از ریزش دوست. خوابم چه سبک، ابر نیایش چه بلند، و چه زیبا بوته زیست، و چه تنها من ! تنها من ، و سر انگشتم در چشمه یاد ، و و کبوترها لب آب. هم خنده موج، هم تن زنبوری بر سبزه مرگ ، و شکوهی در پنجه باد. من از تو پرم ، ای روزنه باغ هم آهنگی کاج و من و ترس ! هنگام من است ، ای در به فراز، آی جاده به نیلوفر خاموش پیام! سهراب سپهری : شرق اندوه : و چه تنها گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/502019