نه تو می پایی، و نه کوه. میوه این باغ: اندوه، اندوه. گل بتراود غم، تشنه سبویی تو. افتد گل، بویی تو. این پیچک شوق ، آبش ده، سیرابش کن. آن کودک ترس، قصه بخوان، خوابش کن. این لاله هوش ، از ساقه بچین. پرپر شد، بشود. چشم خدا تر شد ، بشود. و خدا از تو نه بالاتر. نی ، تنهاتر ، تنهاتر. بالاها، پستی ها یکسان بین. پیدا نه، پنهان بین. بالی نیست، آیت پروازی هست. کس نیست ، رشته آوازی هست. پژواکی : رویایی پر زد رفت. شلپویی: رازی بود، در زد و رفت. اندیشه : کاهی بود، در آخور ما کردند. تنهایی: آبشخور ما کردند. این آب روان ، ما ساده تریم. این سایه، افتاده تریم. نه تو می پایی، و نه من، دیده تر بگشا. مرگ آمد، در بگشا. سهراب سپهری : شرق اندوه : پاراه گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/502022