در نهفته ترین باغ ها ، دستم میوه چید. و اینک ، شاخه نزدیک ! از سر انگشتم پروا مکن. بی تابی انگشتانم شور ربایش نیست ، عطش آشنایی است. درخشش میوه ! درخشان تر. وسوسه چیدن در فراموشی دستم پوسید. دورترین آب ریزش خود را به راهم فشاند. پنهان ترین سنگ سایه اش را به پایم ریخت. و من ، شاخه نزدیک ! از آب گذشتم ، از سایه بدر رفتم. رفتم ، غرورم را بر ستیغ عقاب- آشیان شکستم و اینک ، در خمیدگی فروتنی، به پای تو مانده ام. خم شو ، شاخه نزدیک! سهراب سپهری : آوار آفتاب : ای نزدیک گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/502028