پنجره را به پهنای جهان می گشایم: جاده تهی است. درخت گرانبار شب است. ساقه نمی لرزد، آب از رفتن خسته است : تو نیستی ، نوسان نیست. تو نیستی، و تپیدن گردابی است. تو نیستی ، و غریو رودها گویا نیست، و دره ها ناخواناست. می آیی: شب از چهره ها برمی خیزد، راز از هستی می پرد. می روی: چمن تاریک می شود، جوشش چشمه می شکند. چشمانت را می بندی : ابهام به علف می پیچد. سیمای تو می وزد، و آب بیدار می شود. می گذری ، و آیینه نفس می کشد. جاده تهی است. تو باز نخواهی گشت ، و چشمم به راه تو نیست. پگاه ، دروگران از جاده روبرو سر می رسند: رسیدگی خوشه هایم را به رویا دیده اند. سهراب سپهری : آوار آفتاب : دروگران پگاه گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/502036