انجیر کهن سر زندگی اش را می گسترد. زمین باران را صدا می زند. گردش ماهی آب را می شیارد. باد می گذرد. چلچله می چرخد. و نگاه من گم می شود. ماهی زنجیری آب است ، و من زنجیری رنج. نگاهت خاک شدنی ، لبخندت پلاسیدنیست. سایه را بر تو افکندم تا بت من شوی. نزدیک تو می آیم ، بوی بیابان می شنوم: به تو می رسم ، تنها می شوم. کنار تو تنهاتر شدم . از تو تا اوج تو ، زندگی من گسترده است . از من تا من ، تو گسترده ای. با تو برخوردم، به راز پرستش پیوستم. از تو براه افتادم ، به جلوه رنج رسیدم. و با این همه ای شفاف ! مرا راهی از تو بدر نیست. زمین باران را صدا می زند ، من تو را. پیکرت زنجیری دستانم می سازم، تا زمان را زندانی کنم. باد می دود ، و خاکستر تلاشم را می برد . چلچله می چرخد. گردش ماهی آب را می شیارد. فواره می جهد : لحظه من پر می شود. سهراب سپهری : آوار آفتاب : گردش سایه‌ها گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/502055