روشن است آتش درون شب وز پس دودش طرحی از ویرانه های دور. گر به گوش آید صدایی خشک: استخوان مرده می لغزد درون گور. دیرگاهی ماند اجاقم سرد و چراغم بی نصیب از نور. خواب دربان را به راهی برد. بی صدا آمد کسی از در، در سیاهی آتشی افروخت . بی خبر اما که نگاهی در تماشا سوخت. گرچه می دانم که چشمی راه دارد بافسون شب، لیک می بینم ز روزن های خوابی خوش: آتشی روشن درون شب. سهراب سپهری : مرگ رنگ : روشن شب گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/502109