در این اتاق تهی پیکر انسان مه آلود ! نگاهت به حلقه کدام در آویخته ؟ درها بسته و کلیدشان در تاریکی دور شد. نسیم از دیوارها می تراود: گل های قالی می لرزد. ابرها در افق رنگارنگ پرده پر می زنند. باران ستاره اتاقت را پر کرد و تو در تاریکی گم شده ای انسان مه آلود! پاهای صندلی کهنه ات در پاشویه فرو رفته . درخت بید از خاک بسترت روییده و خود را در حوض کاشی می جوید. تصویری به شاخه بید آویخته : کودکی که چشمانش خاموشی ترا دارد، گویی ترا می نگرد و تو از میان هزاران نقش تهی گویی مرا می نگری انسان مه آلود! ترا در همه شب های تنهایی توی همه شیشه ها دیده ام. مادر مرا می ترساند: لولو پشت شیشه هاست! و من توی شیشه ها ترا میدیدم. لولوی سرگردان ! پیش آ، بیا در سایه هامان بخزیم . درها بسته و کلیدشان در تاریکی دور شد. بگذار پنجره را به رویت بگشایم. انسان مه آلود از روی حوض کاشی گذشت و گریان سویم پرید. شیشه پنجره شکست و فرو ریخت: لولوی شیشه ها شیشه عمرش شکسته بود. سهراب سپهری : زندگی خواب‌ها : لولوی شیشه ها گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/502128