می روم خسته و افسرده و زار سوی منزلگه ویرانهٔ خویش به خدا می برم از شهر شما دل شوریده و دیوانهٔ خویش می برم تا که در آن نقطهٔ دور شستشویش دهم از رنگ گناه شستشویش دهم از لکهٔ عشق زین همه خواهش بیجا و تباه می برم تا ز تو دورش سازم ز تو ، ای جلوهٔ امید محال می برم زنده بگورش سازم تا از این پس نکند یاد وصال ناله می لرزد ، می رقصد اشک آه ، بگذار که بگریزم من از تو ، ای چشمهٔ جوشان گناه شاید آن به که بپرهیزم من به خدا غنچهٔ شادی بودم دست عشق آمد و از شاخم چید شعلهٔ آه شدم صد افسوس که لبم باز بر آن لب نرسید عاقبت بند سفر پایم بست می روم ، خنده به لب ، خونین دل می روم از دل من دست بدار ای امید عبث بی حاصل فروغ فرخزاد : اسیر : وداع گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/503012