چو مست روی توام ای حکیم فرزانه به من نگر تو بدان چشم‌های مستانه ز چشم مست تو پیچد دلم که دیوانه‌ست که جنس همدگر افتاد مست و دیوانه دل خراب مرا بین خوشی به من بنگر که آفتاب نظر خوش کند به ویرانه بکن نظر که بدان یک نظر که درنگری درخت‌های عجب سر کند ز یک دانه دو چشم تو عجمی ترک و مست و خون ریزند که می‌زند عجمی تیرهای ترکانه مرا و خانه دل را چنان به یغما برد که می‌دود حسنک پابرهنه در خانه به باغ روی تو آییم و خانه برشکنیم هزار خانه چو صحرا کنیم مردانه صلاح دین تو چو ماهی و فارغی زین شرح که فارغ است سر زلف حور از شانه مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۴۱۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/5036