رخ نفسی بر رخ این مست نه جنگ و جفا را نفسی پست نه سیم اگر نیست به دست آورم باده چون زر تو برین دست نه ای تو گشاده در هفت آسمان دست کرم بر دل پابست نه پیش کشم نیست به جز نیستی نیستی‌ام را تو لقب هست نه هم شکننده تو هم اشکسته بند مرهم جان بر سر اشکست نه مهر بر آن شکر و پسته منه مهر برین چاکر پیوست نه گفته امت ای دل پنجاه بار صید مکن پای درین شست نه مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۴۲۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/5046