چون میهمانان به سفرهٔ پر ناز و نعمتی خواندی مرا به بستر وصل خودی پری هر جا دلم بخواهد من دست می‌برم دیگر مگو: ببین به کجا دست می‌بری با میهمان مگوی: بنوش این، منوش آن ای میزبان که پر گل ناز است بسترت بگذار مست مست بیفتم کنار تو بگذار هر چه هست بنوشم ز ساغرت هر جا دلم بخواهد، آری، چنین خوش است باید درید هر چه شود بین ما حجاب باید شکست هر چه شود سد راه وصل دیوانه بود باید و مست و خوش و خراب گه می‌چرم چو آهوی مستی، به دست و لب در دشت گیسوی تو که صاف است و بی شکن گه می‌پرم چو بلبل سرگشته با نگاه بر گرد آن دو نو گل پنهان به پیرهن هر جا دلم بخواهد، آری به شرم و شوق دستم خزد به جانب پستان نرم تو واندر دلم شکفته شود صد گل از غرور چون به بنم آن دو گونهٔ گلگون ز شرم تو تو خنده زن چو کبک، گریزنده چون غزال من در پیت چو در پی آهو پلنگ مست وانگه ترا بگیرم و دستان من روند هر جا دلم بخواهد آری چنین خوش است چشمان شاد گرسنه مستم دود حریص بر پیکر برهنهٔ پر نور و صاف تو بر مرمر ملایم جاندار و گرم تو بر روی و ران و گردن و پستان و ناف تو کم کم به شوق دست نوازش کشم بر آن گلدیس پاک و پردگی نازپرورت هر جا دلم بخواهد من دست می‌برم ای میزبان که پر گل ناز است بسترت تو شوخ پندگوی، به خشم و به ناز خوش من مست پند نشنو، بی رحم، بی قرار و آنگه دگر تو دانی و من، وین شب شگفت وین کنج دنج و بستر خاموش و رازدار مهدی اخوان ثالث : زمستان : هر کجا دلم بخواهد گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/505084