ای شهسوار خاصبک کز عالم جان تاختی
میخانهها برهم زدی تا سوی میدان تاختی
چون ساکنان آسمان خود گوش ما برتافتند
تو سبلتان برتافتی هم سوی ایشان تاختی
ای تو نهاده یک قدم بگذشته از هر دو جهان
اه پس کدامین عرصه بد تا تو بر اسپان تاختی
خود پردهها و قافیه وان گه خراب عشق تو؟
تو پردهیی نگذاشتی چون سوی انسان تاختی
عقل از تو بیعقلی شده عشق از تو هم حیران شده
مر جسم را خود اسم شد تو چون که بر جان تاختی
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۴۴۶
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/5070