در این زمانه نه یاری، نه غمگساری هست غریب کشور حسنیم روزگاری هست ز شوخ چشمی و طنّازی و جفا جوئی به دامن مژه ام اشک بیقراری هست شکست خار کهن آشیان گلزارم همی شنیده ام از بلبلان بهاری هست ز ابر دست تو منّت نمی‌کشم ساقی اگر قدح ندهی، چشم میگساری هست شب وصال صبوحی ز بخت تیرهٔ خویش خبر نداشت ز پی شام، انتظاری هست شاطرعباس صبوحی : غزلیات : اشک بیقراری گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/50700