سر طرّه‌ای به هوا فشان، ختنی ز مشک تر آفرین نگهی به آینه باز کن، گل عالم دگر آفرین «بیدل» ز طراز کهنه برون برآ به خرام نو هنر آفرین به ادای تازه سخن سرا ز نوای دل اثر آفرین. بِشِِکن سکوت گذشته را چو صدا برون قفس برآ ز شرار نالهٔ شعله‌زا- به چکامه بال و پر آفرین. غم خلق و تودهٔ ناتوان ز جفا و جور توانگران به سرشک دیدهٔ خون‌چکان بنویس و شعر تر آفرین. بگُذر ز دعوی کفر و دین ز تضاد منطق آن و این به اصالت بشری ببین به طبیعت بشر آفرین. بگذر ز صحبت ما و من ز حدیث تیرهٔ اهرمن تو به فکر روشن خویشتن ز شب سیه سحر آفرین. همه مست لذت جست‌و‌جو پی ارج گوهرِ آرزو بگذر ز شاهد شمع‌رو به زمین خود «قمر» آفرین. تو به عصر زندگی جوان چه زیی به طرز گذشتگان؟ به فراز تربت مردگان ز نو عالم دگر آفرین. نزنم دگر سخنی مگر ز شرار سینهٔ رنجبر به صریر خامهٔ پُر هنر به ترانه‌ای شرر آفرین! کابل، دی ١۳۴۳ محمدحسن بارق شفیعی : عالم دگر گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/507029