عشق آمد و امن جانم گرفت شحنهٔ شوقم گریبانم گرفت عشوه‌ای فرمود چشم کافرش زاهد دین گشت و ایمانم گرفت رشته ای در کف ز زلف سر کشش گرچه مشکل آمد آسانم گرفت آفتابی گشت تابان در مهش تحت و فوق و کاخ و ایمانم گرفت از شراره آه و برق سینه سوز آتشی در خرمن جانم گرفت بس ز گلها بی‌وفائی دیده ام خیمهٔ گل از گلستانم گرفت چون صبوحی عاقبت لعل لبت در میان آب حیوانم گرفت شاطرعباس صبوحی : غزلیات : آتشی در خرمن گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/50703