جلوهٔ روی تو آفتاب ندارد نشئهٔ ماء تو را شراب ندارد طرّه مده پیچ و تاب، باز کن از هم غالیه آنقدر پیچ تاب ندارد زلف تو بر روی تو بود، عجبی نیست هر بچه ای ز آتش، اجتناب ندارد ما همه دیوانهٔ توئیم، که مجنون روز جزا پرسش و حساب ندارد پیر و جوان عاشق جمال تو هستند عشق، تخصّص به شیخ و شاب ندارد عاشقی آموز از جمال نکویان عشق بتان، دفتر و کتاب ندارد عشق تو دل برد یک نظاره که کردم عشق، مگر شور و انقلاب ندارد؟ شاطرعباس صبوحی : غزلیات : نظاره گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/50706