ترنج غبغب آن یوسف عزیز چو دیدم چنان شدم که به جای ترنج، دست بریدم ز قهر تیغ کشیدی، به سوی من بدویدی ز من تو سر ببریدی، من از تو دل نبریدم نشست یار به محمل، گذشت قافله غافل که هر چه من بدویدم، به گرد او نرسیدم مپرس حالت مجنون ز سایه پرور شهری ز من بپرس که با سر، به کوی دوست دویدم مرا هوای پریدن نبود از پی طوبی بهشت روی تو دیدم، از آشیانه پریدم توئی که سوختی‌م از فراق و رحم نکردی منم که سوختم و ساختم، نفس نکشیدم رموز غیب که یزدان بجبرئیل نگفتی من از گدای در کوی می فروش شنیدم هر آنچه تخم طرب کاشتم به مزرعهٔ دل ز بخت بد چو صبوحی گیاه غم درویدم شاطرعباس صبوحی : غزلیات : پریدن از آشیانه گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/50735