خوش می‌کشد بسوی تو این عشق سرکشم گر از جفا رقیب نسازد مشوّشم گه خال دانه می‌کشدم گه کمند زلف چون صید ناتوان ز جفا در کشاکشم از آب چشم و آتش دل بی تو هر زمان گاهی در آب غوطه ور و گه در آتشم گر صد رهم رقیب کشد از جفا هنوز من با امید وصل تو با باده سرخوشم از سیل اشک و نالهٔ غم آه دردناک سوزد درون و چهرهٔ از خون منقّشم نبود متاع دیگرم اندر دیار عشق ای وای اگر مدد نکند بخت سرکشم جانا به وری و موی عزیزت که در جهان یکدم خیال روی تو نبود فرامشم گفتم که ناخوشم ز غم هجر و انتظار گفتا خموش باش صبوحی که من خوشم شاطرعباس صبوحی : غزلیات : سرخوشم گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/50736