از حسرت شمع رخت، افتاده در طرف چمن یکجا صبا، یکجا خزان، یکجا گل و یکجا سمن برقع ز عارض برفکن تا عالمی شیدا شود فوجی ز رو، بعضی ز مو، خلقی ز لب، من از دهن چون در تکلّم می‌شوی از حسرتت گم می‌کند سوسن زبان، قمری فغان، بلبل نوا، طوطی سخن اندر خرامشهای تو از طرف بستان می‌فتد سرو از قد و آب از روش، رنگ از گل و حالت ز من ببرید خیاط ازل دو جامه بر اندام ما بهر تو گلگون قبا، وز بهر من خونین کفن هر گه که بنشینی ز پا، برگرد سر می‌گرددت شمع از زمین، ماه از زمان، عقل از سر و روح از بدن از وصف آن خورشید رو، پرسد صبوحی گفتمش: رخساره مه، زلفان سیه، چشمان غزال، ابرو ختن شاطرعباس صبوحی : غزلیات : گلگون قبا، خونین کفن گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/50743