غبار نیست که بر گرد عارض ترش است این گذشته پادشه حُسن گَرد لشکرش است این نه خط غالیه سا دور عارض مهش است این همای حُسن پریده است و سایهٔ پرش است این ستاده بر سر نعشم، گرفته دست به مژگان که این قتیل نگاه منست و خنجرش است این کتاب نیست که می‌خواند آن نگار به مکتب کند حساب شهیدان خویش و دفترش است این نشان آبله دیدم به روی یار بگفتم قسم به آیهٔ رحمت که اصل جوهرش است این هزار مرتبه بر قبر من گذشت و نگفتا که این شهید، شهید من است و مقبرش است این نظر در آینه کرد آن نگار رو با خود گفت! خوشا بحال دل عاشقی که دلبرش است این شاطرعباس صبوحی : غزلیات : آیهٔ رحمت گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/50748