دلم فتاده بر آن زلف پرشکن که تو داری قرار برده ز من آن لب و دهن که تو داری لبت چو غنچه، رخت چو بنفشه، زلف چون سنبل کسی ندیده از این خوبتر چمن که تو داری ز بوی پیرهنت زنده می‌شود دل مرده چه حکمت است در این بوی پیرهن که تو داری کجاست شهر و دیار و کجا بود وطن تو خوشا به مردم آن شهر و آن وطن که تو داری مرا غلام خودت کن که هیچ خواجه ندارد چنین غلام هنرپیشه چو من که تو داری شاطرعباس صبوحی : غزلیات : وطن تو گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/50757