عارف گوینده اگر تا سحر صبر کنی از جهت خسته دلان جان و نگهبان منی همچو علی در صف خود سر نبری از کف خود بولهب وسوسه را تا نکنی راه زنی راه زنان را بزنی تا که حقت نام نهد غازی من حاجی من گرچه به تن در وطنی ساقی جام ازلی مایه قند و عسلی بارگه جان و دلی گنج گه بوالحسنی جنبش پر ملکی مطلع بام فلکی جمع صفا را نمکی شمع خدا را لگنی باده دهی مست کنی جمله حریفان مرا عربده‌شان یاد دهی یا منشان درفکنی از یک سوراخ تو را مار دوباره نگزد گر نری و پاک دلی مؤمنی و مؤتمنی خامش باش ای دل من نام مرا هیچ مگو نام کسی گو که ازو چون گل تر خوش دهنی مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۴۵۹ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/5083