جان به فدای عاشقان خوش هوسی‌ست عاشقی عشق پراست ای پسر باد هواست مابقی از می عشق سرخوشم آتش عشق مفرشم پای بنه در آتشم چند ازین منافقی؟ از سوی چرخ تا زمین سلسله‌یی‌ست آتشین سلسله را بگیر اگر در ره خود محققی عشق مپرس چون بود عشق یکی جنون بود سلسله را زبون بود نی به طریق احمقی عشق پراست ای پسرعشق خوش است ای پسر رو که به جان صادقان صاف و لطیف و صادقی راه تو چون فنا بود خصم تو را کجا بود؟ طاقت تو که را بود؟ کاتش تیز مطلقی جان مرا تو بنده کن عیش مرا تو زنده کن مست کن و بیافرین بازنمای خالقی یک نفسی خموش کن در خمشی خروش کن وقت سخن تو خامشی در خمشی تو ناطقی بی‌دل و جان سخن وری شیوه گاو سامری راست نباشد ای پسر راست برو که حاذقی مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۴۷۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/5094