سوخت یکی جهان به غم آتش غم پدید نی صورت این طلسم را هیچ کسی بدید؟ نی می‌کشدم به هر طرف قوت کهربای او ای عجبا بدید کس آن که مرا کشید؟ نی هست سماع چنگ نی هست شراب رنگ نی صد قدح است بر قدح آن که قدح چشید نی عشق قرابه باز و من در کف او چو شیشه‌یی شیشه شکست زیر پا پای کسی خلید؟ نی در قدم روندگان شیخ و مرید‌ بی‌عدد در نفس یگانگی شیخ نه و مرید نی آن که میان مردمان شهره شد و حدیث شد سایه بایزید بد مایه بایزید نی مژده دهید عاشقان عید وصال می‌رسد زان که ندید هیچ کس خود رمضان و عید نی مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۴۷۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/5095