در مقامی که رسد زو به دل و جان آسیب نبود جان خردمند ز رفتن به نهیب ناشکیبا مشو ار باز گذارد جانت خانه ای را که ز ویران شدنش نیست شکیب تن یکی خانهٔ ویرانی و بی سامانی ست نتوان داشت در او جان و روان را به فریب گر چه پیوستهٔ جان است تن تیره، ولیک شاخ را نیست خبر هیچ ز بویایی سیب گر چه از جان به شکوه است و به نیرو هر تن جان نگیرد ز تن تیره به زیبای زیب دیدهٔ جان خرد است و روشش اندیشه ناید از کوری و کری تنش هیچ آسیب چشم جان روشن و بیناست ز نزدیک و ز دور پای اندیشه روان است بر افراز و نشیب بی گمان باش خردمند که در راه یقین خردت راست رود با تو گمانت به وُریب باباافضل کاشانی : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/50994