سرکه هفت ساله را از لب او حلاوتی
خاربنان خشک را از گل او طراوتی
جان و دل فسرده را از نظرش گشایشی
سنگ سیاه مرده را از گذرش سعادتی
از گذری که او کند گردد سرد دوزخی
وز نظری که افکند زنده شود ولایتی
مرده ز گور برجهد آید و مستمع شود
گر بت من ز مردهیی یاد کند حکایتی
آن که ز چشم شوخ او هر نفسیست فتنهیی
آن که ز لطف قامتش هر طرفی قیامتی
آه که در فراق او هر قدمیست آتشی
آه که از هوای او میرسدم ملامتی
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۴۷۷
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/5101