از من گرفت گیتی یارم را وز چنگ من ربود نگارم را وبرانه ساخت یکسره کاخم را آشفته کرد یکسره کارم را ز اشک روان و خاک به سرکردن در پیش دیده کند مزارم را یک سو سرشک و یک سو داغ دل پر باغ لاله ساخت کنارم را گر باغ لاله داد به من پس چون از من گرفت لاله عذارم را در خاک کرد عشق و شبابم را بر باد داد صبر و قرارم را چون حرف مفت و صحبت بی‌برهان بر ترهات داد مدارم را بر گور مرده ریخت شرابم را در کام سگ فکند شکارم را جام میم فکند ز کف و آنگاه اندر سرم شکست خمارم را بس زار ناله کردم و پاسخ داد با زهرخند، نالهٔ زارم را گفتم بهار عشق دمید، اما گیتی خزان نمود بهارم را گیتی گنه نکرد و گنه دل کرد کاین گونه کرد سنگین بارم را باری بر آن سرم که از این سینه بیرون کنم دل بزه کارم را ملک‌الشعرای بهار : قصاید : شمارهٔ ۱۳ - دل بزه کار گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/51025