ای دل بیقرار من راست بگو چه گوهری؟
آتشییی تو؟ آبییی؟ آدمییی تو؟ یا پری؟
از چه طرف رسیدهیی؟ وز چه غذا چریدهیی
سوی فنا چه دیدهیی؟ سوی فنا چه میپری؟
بیخ مرا چه میکنی؟ قصد فنا چه میکنی؟
راه خرد چه میزنی؟ پرده خود چه میدری؟
هر حیوان و جانور از عدمند بر حذر
جز تو که رخت خویش را سوی عدم همیبری؟
گرم و شتاب میروی مست و خراب میروی
گوش به پند کی نهی؟ عشوه خلق کی خوری؟
از سر کوه این جهان سیل تویی روان روان
جانب بحر لامکان از دم من روان تری
باغ و بهار خیره سر کز چه نسیم میوزی
سوسن و سرو مست تو تا چه گلی چه عبهری
بانگ دفی که صنج او نیست حریف چنبرش
درنرود به گوش ما چون هذیان کافری
موسی عشق تو مرا گفت که لامساس شو
چون نگریزم از همه؟ چون نرمم ز سامری؟
از همه من گریختم گر چه میان مردمم
چون به میان خاک کان نقده زر جعفری
گر دو هزار بار زر نعره زند که من زرم
تا نرود ز کان برون نیست کسیش مشتری
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۴۸۰
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/5104