باد خراسان همیشه خرم و آباد دشت و دیارش ز ظلم و جور تهی باد دشت و دیار ار ز ظلم و جور تهی گشت ملک بماند همیشه خرم و آباد ملک یکی خانه‌ایست بنیادش عدل خانه نپاید اگر نباشد بنیاد داد و دهش گر بنا نهند به کشور به که حصاری کنند ز آهن و پولاد خصم ببستند و شهر و ملک گشودند شاهان از فر و نیروی دهش و داد و آنکو باد جفا و جور به‌سر داشت سرش به خاک اندرست و ملکش بر باد شکر خداوند را که داد و دهش را طرفه بنائی نهاد پادشه راد خسرو گیتی‌ستان مظفر دین شاه آنکه ز عدلش بنای ظلم برافتاد داده خدایش خدایگانی و شاهی باز نگیرد خدای آنچه به کس داد ملک عروسی است عدل و دادش کابین در ده کابین و شو مر او را داماد طایر دولت که هرکسش نتوان بست بال و پر خوبش جز به سوی تو نگشاد مسند شرع و سریر حکم تو داری خصم تو دارد غریو و ناله و فریاد اینک بنگر بهار را که شدش طبع شیفته بر مدح تو چو کاه به بیجاد داند کش طبع را چه پایه و مایه است آنکه بداند شناخت شاهین از خاد بود درین آستان پدرش صبوری چندی مدحت‌سرای و داد سخن داد ملک‌الشعرای بهار : قصاید : شمارهٔ ۶۰ - عدل و داد گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/51072