نگر به زلف و بنا گوش آن بت کشمیر یکی ز ساده پرند و یکی ز سوده عبیر دو پیشه دارد بر جان و دل دو طرهٔ او یکی گذارد بند و یکی نهد زنجیر شگفتم آید زان دل در آن بر سمین یکی به طبع حدید و یکی به لطف حریر برمن آمد آراسته به هم رخ و زلف یکی چو لیله مظلم یکی چو بدر منیر بگفت چند بهم بر، من و تو بنشینیم یکی به رنج دچار و یکی به عشق اسیر جواب دادم زان کم نژند شد دل و جان یکی ز گیتی ریمن یکی ز چرخ اثیر ز رنج سیم و زر ایدون شده است چشم و رخم یکی به گونهٔ سیم و یکی به رنگ زریر بگفت سوی چمن شو که سیم و زرگیری یکی ز چهرهٔ نسرین یکی ز دیدهٔ تیر به باغ و بستان بینی نگارخانهٔ چین یکی پر از تمثال و یکی پر از تصویر نهاده معجزهٔ خویش، موسی و داود یکی به شاخ درخت و یکی به روی غدیر سرشگ ابر بهاری به آبگیر درون یکی است حلقه‌نگار و یکی است حلقه‌پذیر برد شقیق و گل سرخ را به باغ و به راغ یکی ز مرجان تاج و یکی ز عود سریر همی بنالد رعد و همی بتابد برق یکی چو جان مخالف یکی چو تیغ امیر ملک‌الشعرای بهار : قصاید : شمارهٔ ۱۳۸ - بهاریه و تشبیب گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/51150