همی چه گویی چندین چراست قالاقیل به پیش این در و برگرد آن بلند نخیل شگفت روزی‌، همچون قیامت از انبوه فراخنایی‌، مانند محشر از تهویل ز بس نظارگیان درتنیده یک به‌دگر ببسته راه شد آمد، به عابران سبیل پیادگان و سواران ستاده صف در صف بگرد برشده نخلی مهیب و زشت و ط‌ویل درازنایی هایل به رنگ جبههٔ مرگ و یا بسان زدوده سنان عزراییل ستاده خشک به مانند زاهدان کسل بمانده سرد به مانند راهبان علیل نبود اشتر و بودش مهار چون اشتر نبود پیل‌، ولی یشک‌داشت همچون پیل‌ کمیت نی و بلون‌تن از کمیت مثال زرافه نی و به گردن بر، از زرافه مثیل رخی ز خوردن خون چون دهان شیران سرخ تنی ز گرسنگی چون میان شیر، هزیل زجنس منبر و منبر نه‌، لیک چون منبر بر او بخوانند آیات دوزخ از تنزیل عظیم داری خمیده سر، که بر سر او نوشته‌اندکه «‌هذا لمن اساء قلیل‌» ز بهر صید گنه کاران‌، فروهشته سطبر بندی ابریشمین و زفت و فتیل چو بانگ زد نهمین زنگ صبح روز سوم به خصم خواندند آیات مرگ با تعجیل سر شرارت کاشان‌، زعیم راهزنان به پای دار در استاد، بسته دست و ذلیل به پیش‌مرگی وی‌، پیشکار ناکس او نخست کرد سر چوب دار را تقبیل سپس نشان سر دار شد تن سردار به شادمانی ارواح بی گناه قتیل غریو و هلهله ز انبوه مرد و زن برخاست تو گفتی آنکه دمیدند صور اسرافیل که زنده باد مجازات و زنده باد مدام وثوق دولت و دین صدرکامکار جلیل ملک‌الشعرای بهار : قصاید : شمارهٔ ۱۵۳ - دار مجازات گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/51165