آن که بخورد دم به دم سنگ جفای صد منی
غم نخورد از آن که تو روی برو ترش کنی
می چو درو عمل کند رقص کند بغل زند
زان که نهاد در بغل خاص عقیق معدنی
مرد قمارخانهام عالم بیکرانه ام
چشم بیار در رخم بنگر پیش روشنی
ننگرد او به رنگ تو غم نخورد ز جنگ تو
خواجه مگر ندیدهیی ملک و مقام ایمنی؟
هیچ عسل ترش شود سرکه اگر ترش رود؟
از پی آب کی هلد روغن طبع روغنی؟
من که دران نظارهام مست و سماع باره ام
لیک سماع هر کسی پاک نباشد از منی
هست سماع ما نظر هست سماع او بطر
لیک نداند ای پسر ترک زبان ارمنی
در تک گور مؤمنان رقص کنان و کف زنان
مست به بزم لامکان خورده شراب مؤمنی
پیش تو است این دم او مینبری ز یار بو
مینگری تو سو به سو پله چشم میزنی
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۴۹۵
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/5119