خواجه ترش مرا بگو سرکه به چند میدهی؟
هست شکرلبی اگر سرکه به قند میدهی
گر تو نمیخری مخر می به هوس همیخرم
عاشق و بیخودم مرا هرزه چه پند میدهی؟
پیش ترآ تو ای پری از ترشی تویی بری
تاج و کمر عطا کنی بخت بلند میدهی
جان به هزار ولوله بهر تو گشت حامله
کاتش عشق خویش را تو به سپند میدهی
چون فرهاد میکشی جان مرا به که کنی
ورنه به دست جان من از چه کلند میدهی؟
هر چه که میدهی بده بیخبر آن کسی که او
بر تو گمان برد که تو بهر گزند میدهی
برگ گلی همیبری باغ به پیش میکشی
لاشه خری همیبری بیست سمند میدهی
شاکر خدمتی ولی گاه ز لاابالییی
نی به گنه همیزنی نی به پسند میدهی
چون سر زید بشکند چاره عمرو میکنی
چون به دمشق قحط شد آب به جند میدهی
چند بگفتمت مگو لیک تو را گناه چیست؟
ای تو چو آسیا به تو آنچه دهند میدهی
مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۴۹۶
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/5120