گر به کوه اندر پلنگی بودمی سخت‌فک و تیز چنگی بودمی گه پی صیدگوزنی رفتمی گاه در دنبال رنگی بودمی گاه در سوراخ غاری خفتمی گاه بر بالای سنگی بودمی صیدم ازکهسار و آبم ز آبشار فارغ ‌از هر صلح و جنگی بودمی گه خروشان بر کران مرغزار گه شتابان زی النگی بودمی یا به ابر اندر عقابی گشتمی یا به بحر اندر نهنگی بودمی با مزاجی سالم و اعصاب سخت سرخوش‌ومست وملنگی‌بودمی بودمی شهدی برای خویشتن بهر بدخواهان شرنگی بودمی ایمن از هرکید و زرقی خفتمی غافل از هرنام و ننگی بودمی نه مرید شیخ و شابی گشتمی یا خود آماج خدنگی بودمی نه به فکر شاهد و شهد و شراب نه به یاد رود وچنگی بودمی ور اسیر دام و مکری گشتمی یا خود آماج خدنگی بودمی غرقه در خون خفتمی یا در قفس مانده زبر پالهنگی بودمی مر مرا خوشترکه دراین دیولاخ خواجهٔ با ریو و رنگی بودمی ملک‌الشعرای بهار : قصاید : شمارهٔ ۲۶۴ - هوس شاعر گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/51276