یا که به راه آرم این صید دل رمیده را
یا به رهت سپارم این جان به لب رسیده را
یا ز لبت کنم طلب قیمت خون خویشتن
یا به تو واگذارم این جسم به خون تپیده را
یا که غبار پات را نور دو دیده میکنم
یا به دو دیده مینهم پای تو نور دیده را
یا به مکیدن لبی جان به بها طلب مکن
یا بستان و بازده لعل لب مکیده را
کودک اشک من شود خاکنشین ز ناز تو
خاکنشین چرا کنی کودک ناز دیده را
چهره به زر کشیدهام بهر تو زر خریدهام
خواجه به هیچکس مده بنده ی زر خریده را
گر ز نظر نهان شوم چون تو به ره گذر کنی
کی ز نظر نهان کنم اشک به ره چکیده را
بانوی مصر اگر کند صورت عشق را نهان
یوسف خسته چون کند پیرهن دریده را
گر دو جهان هوس بود بیتو چه دسترس بود
باغ ارم قفس بود طایر پر بریده را
جز دل و جان چه آورم بر سر ره چو بنگرم
ترک کمین گشاده و شوخ کمان کشیده را
بلعجبی شنیدهام، چیز ندیده دیدهام
اینکه فروغ دیدهام دیده کند ندیده را
خیز بهار خونجگر جانب بوستان گذر
تا ز هزار بشنوی قصه ی ناشنیده را
ملکالشعرای بهار : غزلیات : شمارهٔ ۷
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/51295