از دوست بریدیم به صد رنج و ندامت
از دوست بهخیر آمد و از ما بهسلامت
حالی دل مظلوم مرا غمزهٔ مستش
با تیر زد و ماند قصاصش به قیامت
از عشق حذرکن که بود ماحصل عشق
خون خوردن و جان کندن و آنگاه ملامت
طی شد ز جهان چشمهی خضر و دم عیسی
ایزد به لب لعل تو داد این دو کرامت
ملکالشعرای بهار : غزلیات : غزلیات : شمارهٔ ۳۳
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/51321