باد بر آن دو سر طرهٔ شبرنگ افتاد حذر ای دل که میان دو سپه جنگ افتاد خط بر آن روی نکو دست تطاول بگشود آه و صد آه که آن آینه را زنگ افتاد خون دل شد عوض باده به کام من مست بس که در ساغرم از بام فلک سنگ افتاد گفتم آید اثری در دلش از ناله و آه وه که آه از اثر و ناله ز آهنگ افتاد پیش آن قد خرامنده و آن عارض پاک گل و سرو و چمن از جلوه و از رنگ افتاد داغ هجر است که بینی به دل لاله رسید شور عشق است که بینی به سر چنگ افتاد گفته ی حافظ و سعدی نکند گوش‌ ، بهار هرکه را نسخه‌ای از شعر تو در چنگ افتاد ملک‌الشعرای بهار : غزلیات : شمارهٔ ۳۶ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/51324