ملک جهان چون سویس باغ ندارد لالهٔ باغ سویس داغ ندارد جز دل ایرانیان خسته درین ملک یک دل غمگین کسی سراغ ندارد مست نشاطند خلق و جز من بیمار کیست که دایم به کف ایاغ ندارد یک دل افسرده در تمام ژنو نیست یک گل پژمرده هیچ باغ ندارد وادی بی‌آب و سنگلاخ نیابی غیر گلستان و باغ و راغ ندارد شهر و ده اینجاست غرق نور ولیکن مرکز ایران به شب چراغ ندارد بلبل گویا به باغ گرم سرود است لاشخور و کرکس و کلاغ ندارد عاشق آزرده از رقیب نباشد بلبلش آشفتگی ز زاغ ندارد از غم ایران دلم گرفته به‌نوعی کز پی درمان خود فراغ ندارد جای غزل گفتن بهار همین‌جاست حیف که مسکین ملک دماغ ندارد ملک‌الشعرای بهار : غزلیات : شمارهٔ ۴۰ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/51328