ز نادرستی اهل زمان شکسته شدیم ز بس که داد زدیم آی دزد خسته شدیم ز عشق دست کشیدیم و بهر کشتن خویش به پایمردی اغیار دسته دسته شدیم خراب گشت وطنخواهی از من و تو بلی میان میوهٔ شیرین زمخت هسته شدیم سری به‌دست شمال و سری به دست جنوب بسان رشته در این کشمکش گسسته شدیم چو رشته‌ای که به جهد از میان گسسته شود جدا شدیم زخوبش و به غیر بسته شدیم ز بی‌حیایی اغیار و بی‌وفایی یار به جان دوست که یکباره دل‌شکسته شدیم من و بهار به نیروی عشق ازین غرقاب بساط خویش کشیدیم و فر خجسته شدیم ملک‌الشعرای بهار : غزلیات : شمارهٔ ۸۱ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/51369