شبی گذشت به آسودگی و آزادی
هزار شکر بدین نعمت خدادادی
چه عیش های مهنا که روی داد به ما
بدین چمن که بدو باد روی آبادی
ز کهنه و نو گیتی نگشت شاد دلم
من و ملازمت لعبتان نو شادی
حدیث نعمت پرویز و حسن شیرین رفت
ولی چوکوه به جا ماند عشق فرهادی
بیار باده و آبی فشان بر آتش دل
که بی خبر شوم از قید خاکی و بادی
به شهربند حقیقت رسی ز راه مجاز
بلی نتیجه ی شاگردیست، استادی
همیشه خرّم و شادیم از عنایت دوست
دوصد سپاس بدین خرمی و این شادی
ملکالشعرای بهار : غزلیات : شمارهٔ ۹۳
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/51381