بگرفتم آفتابه که گیرم ره مبال
آژان گرفت راهم و گفتا اجازه نیست
گفتم تو تا اجازه فراز آری از رئیس
منریدهامبهخوٻش،بگفتاکه چارهچیست
یاران نظرکنیدکه جز من به روزگار
آن کس که بیاجازهٔدولت ریده کیست
ملکالشعرای بهار : قطعات : شمارهٔ ۲۸ - در زندان شهربانی
گوهرین (گنجینه های مکتوب)
https://gowharin.ir
https://gowharin.ir/gowhar/51417