صدر اعظم حضرت تیمورتاش بشنود یک نکته از این مستمند حق‌صحبت‌هست‌حقی‌معتبر بود می‌باید بدین حق پای‌بند بنده‌را با خواجه حق صحبت است صحبتی دیرینه و بی‌زرق و فند دوست در سختی بباید پایمرد واندر این معنی روایاتی است چند خود تو دانی بوده‌ام در این دو سال پایکوب انزوا و حبس و بند گه به چنگ شحنگانی دیوخوی گه اسیر ناکسانی خودپسند جاهلان خشنود و من مانده غمی ناکسان برکار و من مانده نژند ورنه بر هنجار بودم پیش از این یافتم زین انزوا و بند پند فکر من دعوی آزادی گذاشت کلک‌ من شمشیر حریت فکند مردی و آزادگی در طبع من چون‌ زنان افکند بر رخ روی بند مرگ و پیری همچو گرک گرسنه می‌زند هر دم به رویم زهرخند محنت و تیمار مشتی کودکان بر دلم پیکان زهرآگین فکند روزگارم دست استغنا ببست آسمانم ریشهٔ مردی بکند قصه کوته‌، بین چه گوید بنت کعب قطعه‌ای چون همت صوفی بلند: «‌عاشقی خواهی که تا پایان بری بس که بپسندید باید ناپسند زشت باید دید و انگارید خوب زهر باید خورد و انگارید قند توسنی کردم ندانستم همی کز کشیدن سخت‌تر گردد کمند» ملک‌الشعرای بهار : قطعات : شمارهٔ ۶۶ - بهار و تیمورتاش‌ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/51455