مگِری سردار، زان که گریه و زاری سود ندارد در این زمانهٔ ریمن رفته‌، به زاری وگریه باز نگردد جز که‌ بخوشد دو چشم‌ و خسته‌ شود تن مادر پرهیزگارت ار ز میان رفت عز تو پاینده باد و بخت تو روشن ور ز میان رفت مهر سلطنت تو زنده به مانند ایلخانی و بهمن ما همه ماندیم و آن عزیزان رفتند درکنف رحمت خدای میهن یکسره بایست راند تا سر منزل هرکه ز من زودتر رسید به ازمن ور غم هجران دل تو را بشکافد مرهمی از صبر بر جریحه برافکن گر به دل از صبر مرهمی ننهادی کی ز بن چه برآمدی تن بیژن جامه ی نیلی برآور از تن و درپوش بر تنت از صبر و بردباری‌، جوشن کسوت مردان مرد پوش و قوی باش پیش بلیات این جهان کم از زن گوش ندارد فلک به گریه و زاری هیچ نیرزد جهان به ناله و شیون ملک‌الشعرای بهار : قطعات : شمارهٔ ۱۳۵ - تسلیت به سردار معزز حکمران بجنورد هنگامی که مادر او و مهرالسلطنه همسرش در یک زمان بدرود حیات گفتند گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/51524