مگردانید با دلبر، به حق صحبت و یاری هر آنچه دوش می‌گفتم زبی خویشی و بیماری وگر ناگه قضاء الله، ازین‌ها بشنود آن مه خود او داند که سودایی چه گوید در شب تاری چو نبود عقل در خانه، پریشان باشد افسانه گهی زیر و گهی بالا، گهی جنگ و گهی زاری اگر شور مرا یزدان کند توزیع بر عالم نبینی هیچ یک عاقل، شوند از عقل‌ها عاری مگر ای عقل تو بر من همه وسواس می‌ریزی؟ مگر ای ابر تو بر من شراب شور می‌باری؟ مسلمانان مسلمانان، شما دل‌ها نگه دارید مگردا کس به گرد من، نه نظاره نه دلداری مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۵۳۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/5161