جهان‌آفرین بندگان را همه پدیدار فرمود همچون رمه ستور و سگ و گاو با گاوبند بهٔکجای هم گرگ و هم گوسپند به یکسو چران گاومیش بزرگ ز سوی دگر شرزه شیر سترگ درنده‌، چرنده‌، خزنده بهم درآمیخته رنج و تیمار و غم دهد گاو پاکیزه کردار، شیر بسازد از آن شیر دهقان‌، پنیر رود موش و آن ساخته برکشد جهد گربه وز موش کیفر کشد فتد گربه ناگه به چنگ شگال کشد کیفر موش از آن بدسگال سگ آید بگیرد به پاداشنش بدرّد ز کین پوستین بر تنش به کیفر ستوه آید ازگرک سگ بریزدش خون و بدرّدش رگ به گرک اندر آید پلنگ دلیر شود بر پلنگ آن زمان ببر چیر دو مردند در این گله سخت‌کوش یکی شیر ده و ان دگر شیردوش چون زین‌بگذری‌جمله بیگانه‌اند یکایک سگ وگربهٔ خانه‌اند برو همچو دریا گهر بخش باش و یا همچو کان‌ سیم‌ و زربخش‌ باش گر این نیستی‌، باش گوهرشناس به نزدیک کان گهر سرشناس ور این‌ هم‌ نه‌ای‌ سنگ و خاشاک باش کجا زرگر و زر نه‌ای خاک باش‌! ملک‌الشعرای بهار : مثنویات : شمارهٔ ۵۸ - گاو شیرده گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/51636