جدا شد یکی چشمه از کوهسار به ره گشت ناگه به سنگی دچار به‌ نرمی‌ چنین گفت با سنگ سخت‌: کرم کرده راهی ده ای نیک‌بخت جناب اجل کش گران بود سر زدش سیلی وکفت‌: دور ای پسر! نشد چشمه‌ از پاسخ‌ سنگ‌، سرد به کندن دراستاد و ابرام کرد بسی کند وکاوید وکوشش نمود کز آن سنگ خارا رهی برگشود زکوشش به‌ هر چیز خواهی رسید به‌هر چیز خواهی کماهی رسید بروکارگر باش و امّیدوار که از یاس جز مرگ ناید به‌بار گرت پایداربست در کارها شود سهل پیش تو دشوارها ملک‌الشعرای بهار : مثنویات : شمارهٔ ۷۳ - کوشش و امید ترجمه !ز یک قطعه فرانسه گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/51651