بروکار می کن مگو چیست کار که سرمایهٔ جاودانی است کار نگر تاکه دهقان دانا چه گفت به ‌فرزندگان‌، چون‌ همی‌خواست خفت که میراث خود را بدارید دوست که گنجی ز پیشینیان‌ اندر اوست من آن را ندانستم اندرکجاست پژوهیدن و یافتن با شماست چوشد مهرمه کشتگه‌برکنید همه جای آن زیر و بالا کنید نمانید ناکنده جایی ز باغ بگیرید از آن گنج هرجا سراغ پدر مرد و پوران به امید گنج به کاویدن دشت بردند رنج به گاوآهن و بیل کندند زود هم‌اینجا، هم‌آنجا و هرجا که بود قضا را در آن‌ سال‌ از آن خوب شخم ز هرتخم برخاست هفتاد تخم نشد گنج پیدا ولی رنجشان چنان چون پدرگفت شد گنجشان ملک‌الشعرای بهار : مثنویات : شمارهٔ ۷۴ - رنج و گنج گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/51652