زمانه به قصد دلم بی‌درنگ گشاید ز غم تیرهای خدنگ نشان ساخته زآن دل خون‌فشان زند تیرها راست بر یک نشان نشاند سر اندر بن یکدگر کز آن تیرها نیزه سازد مگر ز بیداد مردم بنالم به زار بگریم به مانند ابر بهار گرم خون ز مژگان ببارد رواست کزین مردمانم به دل زخم‌هاست ز مژگان گرم اشگ تا دامن است مپندار کان اشک چشم من است بود جان شیرین من بی‌گمان چکان از سر پنجهٔ مردمان ملک‌الشعرای بهار : مثنویات : شمارهٔ ۸۳ - شکایت از مردم زمانه گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/51661