شدم از دست یک باره زدست عشق تا دانی درین مستی اگر جرمی کنم تا رو نگردانی زهی پیدای ناپیدا، پناه امشب و فردا زهی جانم زتو شیدا، زهی حال پریشانی ززلف جعد چون سلسل، بشد این حال من مشکل میان موج خون دل، مرا تا چند بنشانی؟ چو آرم پیش تو زاری، بهانه‌ی نو برون آری زهی شنگی و طراری، زهی شوخی و پیشانی زبان داری تو چون سوسن، نمایی آب را روغن چرا بیگانه‌‌‌یی با من، چو تو از عین خویشانی؟ زهی مجلس، زهی ساقی، زهی مستان، زهی باده زهی عشاق دل داده، زهی معشوق روحانی شراب عشق تو آن گه جهان حسن برجاگه؟ جمال روی تو آن گه کند جان کسی جانی؟ بکرده روح را حق بین، خداوندی شمس الدین ز تبریز نکوآیین، به قدرت‌های ربانی مولوی : دیوان شمس : غزلیات : غزل شمارهٔ ۲۵۴۷ گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/5171