در دهر بزرگ یادگاری کردم ز برای خویش بنیاد بنیاد بنای پایداری بی‌یاری دست من شد ایجاد * *‌ خار و خس روزگار ناساز سد کردن راه او نیارد چون بانی خود ز فرط اعزاز سر پیش کسی فرو نیارد * * ز آسیب زمانه برکنار است کز خاک منست دیر پاتر ستوار و بلند و پایدار است مانند منارهٔ سکندر *‌ *‌ در بربط من شدست پنهان این روح لطیف لایزالی از مردن تن نیم هراسان کاز من نشود زمانه خالی در عرصهٔ پهن‌دشت سقلاب ز آوازه‌ام افتد انقلابی وز جلوه به جلوه گاه مهتاب مشهور شوم چو آفتابی *‌ *‌ تا زنده بود یکی در این بوم تا زنده بود کمیت نامم تا هست سخن به دهر معلوم معلوم جهان بود کلامم *‌ * هر هموطن سرودخوانی گویاست به یاد من زبانش افتد سخنم به هر زبانی آزادی و عشق ترجمانش * *‌ با بربط خود به جنبش آرم هر شش جهت و چهارسو را واندر دل خلق زنده دارم اخلاق و عواطف نکو را * * در ساحت این زمانه تار رحم از دل من فکند سایه حریت و انقلاب افکار از گفتهٔ من گرفت مایه * * ای‌ طبع سخن‌سرای من‌،‌ خیز تا در ره حق شوی سخن‌ساز اندیشه مکن ز خنجر تیز مغرور مشو به تاج اعزاز * * تا بی‌خردان به آزمایش مستیز و ره وقار بگزین فارغ ز نکوهش و ستایش خونسرد به‌آفرین و نفرین * *‌ بر بربط خود بناز بنشین‌ کن با پر و بال نغمه پرواز وز خاک برآ به اوج پروبن پرکن همهٔ فضا از آواز * * تا اختر نحس نامرادی این پنبه زگوش خود برآرد وز چشم فلک ز فرط شادی اختر عوض سرشگ بارد ملک‌الشعرای بهار : چهارپاره‌ها : چهارپاره‌ها : بنای یادگار گوهرین (گنجینه های مکتوب) https://gowharin.ir https://gowharin.ir/gowhar/51721